محل تبلیغات شما

Z:
یه روز جمعه ، غروب، نشستم کنارت !

رو دوتا صندلی

روی میز چاییه.

چایی آویشن! قراره با حضورت دست به دست هم بدن و آرومم کنن

موزیک داره پلی میشه‌

مرا ببوس_ حسن گلنراقی

نگات میکنم لبخند می زنیم بهم دستتو زدی زیر چونتدست میبرم سمت فلاسک برا دوتامون چایی می ریزم

استکانتو هل میدم سمت ات

بعد دستمو میارم بالا می کشم روی گونه ات

تو لبخند میزنی.

دستمو عقب می کشم

چایی خودمو هل میدم کنار چاییت

بلند میشم

از روبروت میام کنارت

هنوز ننشستم

دستمو از پشت حلقه می کنم دورت.

چشامو می بندم و اآرامشی که از خودت ساطع می کنی  رو با دم های عمیق جذب می کنم و با بازدم هام عشقی ک بهت دارم رو میفرستم سمت گیرنده های قلبت.

می شینم کنارت.

چاییمونو می خوریم و بعد

دهنمو به گوشت نزدیک می کنم.

حالا که نفس هام از چایی داغ تر شده .

و بوی آویشن گرفته.

آروم تو گوشت میگم که

دوست دارم.

و دوستت دارم با رایحه ی آویشن ، موقع غروب یه جمعه.

خاطره میشه کنج ذهنت.

وقتایی که حالم خوب نیس

وقتایی که انگار زبونم قفل شده برای گفتن اینکه دوستت دارم

منو به یاد بیار در غروب جمعه ۱۷ آبان ۹۸

دوستت دارم با رایحه ی آویشن رو ‌.

دوستت داشتن با رایحه ی آویشن!

و چون تو نماز می خوانی،من خداپرست شده ام...

برای تویی که والدین منی!

آویشن ,چایی ,رو ,دوستت ,کنم ,سمت ,رایحه ی ,ی آویشن ,می کنم ,با رایحه ,دوستت دارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چند قدم به جلو گام های نصب و راه اندازی