محل تبلیغات شما

کلی اتفاق افتاده که دوست دارم بنویسم اما فعلا ترجیح می دم احساسمو بنویسم:

آهنگ داره پلی میشه :

خیسم از حضور بارون ،منو از سرما نترسون توی چله ی زمستون لحظه ی تحویل سالی ! بی تو گریون با تو شادم ای علاقه ی دمادم 

سیب جادویی آدم ! مجرمی اما زلالی ! مثل رقص برگ زردی یه شهاب شب نوردی

خواب دیدم که بر می گردی توی کنج خوش خیالی.

امروز بارون اومد . بارون دل آدمو روشن می کنه ! ببخشید که من نتونستم کاری کنم ، دیگه آرامبخش نخور ! باشه؟ وقتی گفتی آرامبخش خوردم که بخوابم دلم ریخت .حس کردم بیهوده ام و کاری از دستم برنمیاد .وقتایی که من ناراحتم توهم همچین حسی داری؟مثل اون روز عصر که هوا ابری بود و پتو کشیده بودم رو سرم صالح علا می خوندم ،گفتی حرف بزن بگو چته! نمیدونستم چی بگم ! گفتی اگه بامن قهر کنی نمی بخشمت .خیلی دوستت دارم !

 

دوستت داشتن با رایحه ی آویشن!

و چون تو نماز می خوانی،من خداپرست شده ام...

برای تویی که والدین منی!

ی ,بارون ,توی ,آرامبخش ,گفتی ,تو ,که من ,دستم برنمیاد ,برنمیاد وقتایی ,وقتایی که ,از دستم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهدای وسطی کلا دور از هم دور از همه